سلام:)) مامانم قصد داره فعلا به جای من نویسنده گی کنه تا من که سواد دار شدم خودم بنویسم. . . . امروز مامانم رفته بود امتحان و من هم موندم خونه مامان جونم.برای اینکه صب زود بیدار شده بودم خونه مامان جونم کمی بد اخلاق شده بودم و مامانم که اومد باهاش قهرررررررررررررررررر بودم.آخه منو نبرده بود امتحان:((..... . . البته مامانم گفت:اونجا جای بچه ها نیست بذار بزرگ شی بعد خودت میری مهد کودک....مدرسه.....دانشگاههههههههههههه. . .
منم ناهارمو خوردم و اومدیم خونمون.....!! مامانم طبق معمول برام قصه خوند و منم کمی بازی کردم .... مامانی طفلی خسته بود..... . . ولی نخوابیده بود!!
اومده بود وبلاگستان تا برام وبلاگ بسازه....البته اولش خونه رو مرتب کرده بود.آخه ما داریم از این خونمون میریم خونه جدید!!